گلجو چه میجوید؟


...روحی که پیام دارد، نه مرید میطلبد، نه عاشق! در رهگذر عمر چشم انتظار ایستاده است و وجودش نداییست که آشنایی را میخواهد و حیاتش نگاهی که در انبوه این صورتکهای مکرر و بی مسئولیت و بی انتظار و بی اضطرابی که بیهوده میگذرند، چهرة مأنوس و محرم خویشاوندی را بیابد که بر آن موجی از حیرت افتاده است و دو نگاهش همچون دو کودک گم کرده مادر، در این دنیای بی پناه آواره اند...
(برگرفته از کتاب هبوط، علی شریعتی)

نظرات 2 + ارسال نظر
رضا یکشنبه 18 مرداد‌ماه سال 1383 ساعت 10:24 ق.ظ http://cybercity.caspianblog.com

سلام... خسته نباشی آرزو می کنم همیشه شاد و موفق باشی... اگه وقت کردی به کلبه درویشی ما هم سر بزن خوشحال می شم .در ضمن اگه مایل به تبادل لینک و لوگو هستی بگو. قربانت خداحافظ.

[ بدون نام ] یکشنبه 18 مرداد‌ماه سال 1383 ساعت 10:51 ق.ظ

دختر خانمی بیست و یکساله کتاب شعری چاپ کرده و گویی از همین ابتدای راه مصمم است با نوک تیز پیکان نظم خود مرد را نشنه رود ولی من نمیدانم چرا.آیا تجربه تلخی داشته یا القائات او از تجارب تلخ دیگران است.شما چی میگین؟
مرد ای موجود خودخواه و جسور/خون من در شیشه غم کرده ایی
خنده ام را کرده ایی همرنگ شب/خامعرفی کرده و ازش تشکر کرده است.طراتم پر ز ماتم کرده ایی
جام عشقم کرده ایی همچون شرنگ /شاخه احساس من بشکسته ایی
با ردایی از تکبر های پوچ/تکیه بر احساس پاکم کرده ایی
خانه قلبم شده از آن تو/زنده ام اما به خاکم کرده ایی

جالبه.که برادرش ساسان را به عنوان مشوق خود در چاپ کتاب

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد