همه به من میگن آدم عجیبی هستم. میگن با بقیه زنها و بقیه مردهای دنیا خیلی فرق دارم. گاهی از این حرف ملت میرم تو فکر، گاهی به ریششون میخندم. نمیدونم خلاصه. گاهی فکر میکنم که آخه کلاغ چه فرقی میکنه؟ فوقش یه بالش با اون یکی مساویتره!! گاهی فکر میکنم این فرقی که میگن من با دیگران دارم چیه؟؟!!!
خیلی فکر میکنم. اصولا یکی از بزرگترین عیبهام (آخه میدونین من عیب زیاد دارم) اینه که من زیاد فکر میکنم.
به میمنت عشقی تازه و نوری نو که به زندگیم تابیده، بعضی از خصلتهام بیشتر خودشون رو نشون میدن. به لطف این اکسپوزیشن (!) خصلتها، تونستم یکی از تفاوتهام با اغلب زنها و اغلب مردهای دیگه رو کشف کنم!
میدونین. اخیرا اشکم دم مشکمه. یعنی چشمهام با یک
ه جمع شدن، و شدن چشمه. ولی من اصلا غمگین نیستم. فکر کردم. فکر کردم. فکر کردم. نتیجه؟ عرض میکنم!!!
زنهای دیگه بیشتر و مردهای دیگه کمتر به خاطر نداشتنهاشون گریه میکنن، ولی من به خاطر داشتنهام، وقتی که دیگه کلمات رو یارای بیان احساسم به خاطر اون داشتنها نیست، گریه میکنم.
آره من با خیلیها فرق دارم. من به خاطر داشتنهام گریه میکنم.